ببخشید دیر اومدم
متاسفانه هیچ راهی نیستع فقط باید اون متوقف بشه تا ما ترمز رو درست کنیم
سمیر نمی دونست این خبر رو چه جوری به بن بگه برای همین به بن زنگ زد و
تمام ماجرا رو گفت بن نمی دونست چی کار کنه برای همین تصمیم گرفت تا
خودشو از قطار پرت کنه پایینو این کار و کرد سوزانه: سمیر بن بن الان توی
بیمارستانه ظاهر خودشو از قطار پرت کرده سمیر به اونجا میره از دکترش می
ژرسه که حالش چه طوره دکتر جواب می ده بهتون گفته بودم براش ترس خوب
نیست برای همین رفت توی کما دیگه برگشتش با خداست ما هر کاری از
دستمون بر بیاد براش میکنیم ولی احتما برگشتش خیلی کمه فقط براش دعا
کنینو و مواظبش باشین سمیر: دکتر نمیشه تویی خونه ازش مراقبت کنیم چرا
می شه فقط باید با تمام تجهیزات ببرینش و باید هر لحظه وضعیتش چک بشه بن
رو به خونش می برن و براش یک پرستار می گیرن تا وضعیتش رو چک کنه و اگه
حالش بد شد به دکتر خبر بده بن ۲ هفته است که هنوز بهوش نیومده و
وضعیتش هم تغییر چندانی نکرده فقط هر موقع سمیر یا یکی از همکارا ی پاسگاه
باهاش حرف می زنن نفس های بلندی می کشه