loading...
تام بک در کبرا11
مهدیه بازدید : 177 سه شنبه 27 خرداد 1393 نظرات (3)
که یک روز بن هنوز دستگیر اون  خلافکارا بود و از همه بدتر سمیر اصلا در این مدت به النا زنگ نزده بود بن اوضاش از النا بهتر نبود بن خیلی ناراحت بود

که یک روز بن هنوز دستگیر اون  خلافکارا بود و از همه بدتر سمیر اصلا در این مدت به النا زنگ نزده بود بن اوضاش از النا بهتر نبود بن خیلی ناراحت بود اصلا فکر نمی کرد سمیر همچین ادمی باشه بن تصمیم گرفت رو در رو با سمیر صحبت کنه پس به پاسگاه رفت همه وقتی بن رودیدند خیلی تعجب کردند وقتی سمیر بن رودید اومد تا بغلش کنه ولی بن اجا نداد و بلکه با داد جوابشو دادو گفت چندبار به زنم سر زدی چند بار که توی کما بود به ملاقاتش رفتی تنها کسی که به ملاقاتش می رفت کنراد یگر یعنی پدر من بود می فهمی اگه به حرف پدرم گوش می کردی و اون روز به دیدن النا می رفتی  الان بینایشو از دست نمیداد می فهمی تو حتی حاضر نشدی به خاطر اون  یک مهمونی رو ول کنی می فهمی ها اره می فهمی  سمیر بالای سر بن یک تک تیر انداز دید اومد تا به بن نشون بده به بن تیر خورد و امبولانس خبر کردند و اون رو به بیمارستان بردند ۲ ماه گذشت بعد از دو ماه بن بهوش اومد و فقط می خواست که النا رو ببینه و نمی خواست  حتی  سمیر رو ببینه بالاخره بن به پاسگاه میرفت در خواست کرده بود که با سمیر به ما موریت نره سمیر واقعا نمی تونست اون رو درک کنه برای همین رفت تا یکم ارومش کنه رفت به بن گفت که من رو ببخش بن داد زد  با بخشیدن تو چشمهای النا بر می گرده ها اره بر می گرده بگو دیگه  بن سر گیجه ی بدی گرفته بود خودش رو به در رو دیوار میزد سمیر می خواست زنگ بزنه به امبولانس بن نزاشت و یک بسته قرص پیدا کرد و یکی خورد و یکم اروم شد بن به خونه رفت ولی جعبه ی قرص رو یادش رفته بود سمیر قرص رو پلوی هارتموت برد و هارتموت گفت این برای کسانیه که بعد از کلی شکنجه و عذاب بدنشون از مقاومت می افته این افراد به علت شکنجه دادد ممکنه روی مغزشون اثر گذاشته باشه و نباید اون هارو  عصبانی کنیم

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط arezoo در تاریخ 1393/03/29 و 22:06 دقیقه ارسال شده است

سلام عزيزم لطفا ادامه داستانتو زودتر بذار خسته شدم
پاسخ : حتما میزارم

این نظر توسط کاترینا در تاریخ 1393/03/28 و 11:51 دقیقه ارسال شده است

اوخی بنه ما هم قرصی شدشکلک
داستانت عالیه موضوع خوبی داره ولی بهتره فقط یک درجه اندازه ی قلمتو کم کنی و خیلی پراکنده ننویسیشکلکیعنی مثلا بن یکدفعه نشه بره اینور اونورشکلک
امیدوارم موفق باشی
پاسخ : ممنون حتما این کارو می کنم

این نظر توسط arezoo در تاریخ 1393/03/27 و 12:53 دقیقه ارسال شده است

مرسی عزیزم این بن بیچاره یه روز خوش تو زندگیش نداشت من منتظر ادامشم
پاسخ : توی هشدار کم بلا سرش اومد الان توی داستانمون باید هرچی بلا داره سرش بیاریم


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    به نظرتون سمیر با وجود همکار جدیدش در هشدار برای کبرا۱۱ بن را رها می کند
    کدوم اسم بیشتر به تام میاد
    آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 46
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 5
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 99
  • بازدید سال : 786
  • بازدید کلی : 9,534