اونا افراد شاگمن بودند اونا از سمیر می خواستند که دادش اون مرد رو ازاد کنند و این ازادی سر نوشت بن سمیر نمی دونست چی کار کنه سمیر بالاخره تصمیم خودشو گرفت وتا اون مرد رو ازاد کنه
البته از راه قانونی و فقط ۱ ساعت وقت داشت واگر دیر برسه نمی دونه چه بلایی سر بن میاد از طرفی حال النا روز به روز بدتر می شد به نظرتون اگه سمیر به النا نمی گفت این بلا سر النا می اومداون مرد
ازاد شد و سمیر همراه اون مرد به جای قرار رفتند کسی اونجا نبودو فقط رد های خونی مشاهده می شد گروه تجسس اومدند و اون خون متاسفانه مال بن بوده سمیر فهمید که الان بن حال خوبی نداره و
جوش النا رو میزنه به شمیر یک ادرس دیگه دادن و همراه برادره که اسمش جک بود رفتند جک قصد داشت با پلیس همکاری کنه بالاخره اونا به اون ادرسی که
شاگمن داده بود رسیدن سمیر با صحنه ی عجیبی روبه رو شد بن زخمی به یک میله ای بسته بود و حالش هم زیاد خوب نبود اون ها برادر رو گرفتند ولی بن رو تحویل ندادند شاگمن:ما با یگر یک کار کوچیک داریم برای همین بعدا تحویلش میدیم در همون لحظه نیرو های کمکی رسیدند اون ها با بن به یک کشور دیگه فرار کردند النا بعد ۵ ماه بهوش اومد و سراغ بن رو گرفتند اون ها برای اینکه حال النا بد نشه گفتند که بن رفته ماموریت حال هم خوبه ولی بن النا رو رها نکرده بود اون دور تا دور مراقب النا بود حتی موقعی که بیهوش بود النا هم هیچ وقت اون رو ترک نمی کرد
تا یک روز که